کد مطلب:315361 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

درختی که روز عاشورا خون می گرید
حجت الاسلام علیزاده كه خود به زیارت امامزادگان عین علی و زین علی علیهماالسلام رفته اند و درختی را كه در ایام شهادت امام حسین علیه السلام خون می گرید، دیده اند. این جریان را در رمضان 1421 ه. ق برای خبرنگار مؤسسه ی بقیة الله الأعظم علیه السلام این چنین تعریف كردند:

در ماه محرم سال 1418 ه. ق به همراه چند نفر از جمله حجت الاسلام قدیریان برای شركت در مجالس روضه به تهران رفته بودیم. بعد از اتمام روضه های دهه ی اول شب دوازدهم محرم بعد از جلسه ی ساعت یازده شب برای رفتن به طرف ترمینال، كنار خیابان ایستاده بودیم كه یك ماشینی با سرعت زیاد آمد و جلو ما ترمز كرد. راننده پیرمردی بود كه با صدای بلند و خشنی گفت: بفرمایید بالا.

وقتی سوار شدیم گفتیم: می خواهیم به مشهد برویم.



[ صفحه 679]



راننده گفت: كاش می توانستم شما را تا مشهد ببرم. شما را تا میدان انقلاب می برم.

همین طور كه می رفت گفت: آقایان! می خواهید برویم كربلا؟

من گفتم: از خدا می خواهیم برویم (با خودم فكر كردم منظورش زیارت حضرت شاه عبدالعظیم حسنی است كه ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را دارد).

گفتم: حرم شاه عبدالعظیم حسنی می رویم؟

گفت: نه تا به حال شما به این جا نرفته اید. حتی خیلی از اهالی تهران هم این جا را نمی شناسند.

با سرعت تمام رفت در محله ی پونك. كوچه پس كوچه های زیادی را طی كرد. محله های قدیمی بود و دیوارها هنوز گلی بود. باغ هایی در اطراف بود. وارد یك باغ شدیم كه حرم امامزادگان عین علی و زین علی بن علی بن الحسین علیهماالسلام بود.

ایشان گفتند: این امامزادگان در سن نوجوانی شهید شده اند و خیلی سریع به زوارشان حاجت می دهند و زود زیارت كنید، چون دیروقت است تا برویم.

وقتی داخل صحن رفتیم، یك درخت بزرگی بود. زیر آن چند نفر زن و مرد نشسته بودند و پارچه و دستمال هایی پهن كرده بودند.

من دیدم این درخت خون گریه می كند و مقداری خون روی شاخه ی آن جاری است و قطره قطره روی زمین می ریزد كه مردم تبركا می بردند و همه از این كار عجیب در حزن و اندوه فرورفته و بعضی ها همه گریه می كردند. واقعا فضای روحانی بود. همان آقا ما را طرف دیگر صحن برد و گفت: این درخت امسال اولین بار است كه گریه می كند و تازه شروع كرده و هنوز كسی خبر ندارد.

ما رفتیم و لمس كردیم چون دست رسید. حتی بنده دستمالی داشتم آن را روی خون می گذاشتم مقداری كشیدم كه این همان دستمال است.



[ صفحه 680]



متولی آنجا می گفت: این درخت بزرگ هر سال گریه می كند، از روز تاسوعا و یا عاشورا و گاهی هم در بعضی از شهادت های ائمه اطهار علیهم السلام. ولی آن درخت امروز به خاطر شهادت حضرت سجاد علیه السلام شروع به گریه كرده است.

ما امامزادگان را هم زیارت كردیم. من از امامزادگان حاجتی هم خواستم، ولی با خود گفتم: من متوجه نمی شوم كه این ها حاجت مرا دادند یا نه. لذا یك حاجت دیگری خواستم كه زود معلوم شود كه مستجاب می شود یا نه. حاجتم این بود كه برای ما یك وسیله ی خوب و راحت و زود فراهم كنند كه به مشهد برویم. چون آن شب خیلی دیروقت بود و در آن ایام شهادت، ماشین برای مشهد مشكل گیر می آمد.

وقتی به ترمینال رسیدیم، به محض این كه وارد شدیم، یك راننده ی اتوبوس داد می زد: مشهد، مشهد. حتی یك مسافر هم نداشت.

من به او گفتم: ما به مشهد می رویم، ولی تا شما ماشین را پر كنید باید تا صبح معطل شویم.

گفت: نه اگر آمدید، آمدید وگرنه من می روم.

به محض این كه سوار شدیم حركت كرد و خیلی هم راحت و سریع تر ما را به مشهد آورد. متوجه شدیم كه گفته ی آن آقا كه می گفت: این حضرات خیلی خوب و زود حاجت انسان را می دهند، درست است.

این زیارت بسیار لذت بخش بود كه من بعدا چند بار هم به زیارت این امامزادگان رفتم و مرا مورد لطف و عنایت قرار داده اند. خداوند را شكر می كنیم كه چنین پناهگاه هایی برای ما قرار داده كه با توسل به این ها به سوی خودش تقرب جوییم.



[ صفحه 681]